« تو که از کوچه ی معشوقه ما می گذری » لطفا چشماتو درویش کن
روانپزشک گفت : دو قطبی!
گفتم: خطرناکه؟
گفت : نه من خودم سه قطبم مثبت منفی خنثی
گفتم : امیدوار شدم!
آواز خوان بودم و می رفتم
کسی تف انداخت !
نگاه کردم کسی نبود
تف ها بیشتر شد !
آسمان بود تراویدن آغاز کرده بود
تراوش جای زخم ابر بود
تراوش بیشتر شد
و من همچو موشی آبکشیده
در چنگال طبیعت گرفتار!
تو پیاده رو یه گوشه ایستاد خسته بود از بس کار کرده بود تواین گرما چشاش
سیاهی رفت نزدیک بود همونجا ولو شه بیفته که ناگهان اون از اونجا رد شد
عطر تن اون موقع رد شدن به مشامش خورد یهو حالش خوب شد انگار یه لیوان
آب خنک رو صورتش پاشیده باشن از جا پرید به اطراف نگاه کرد یه کس اون
دور دورا داشت میرفت دوید بهش نرسید .... از اون روز به بعد شامه اش تیز شد
به هرکی میرسید بو میکرد ..... هر روز دنبال اون عطر خاص بود
شرابی تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شرو شورش
«خواجه حافظ شیرازی»
واقعا یکدم آسایش از دنیا و بدبختی هاش آرزوی
آدمای قانع است چه با شراب تلخ و چه تلخ تر از اون
فقط یکدم آسایش
پدر سیگارشو روشن کرد یه پک بهش زد وگفت: پسرم
تازگی ها فهمیدم که آزادی بیان و آزاداندیشی چقدر خوبه
خوب تو هم آزادی اندیشه ها تو با من بگو و تمرین
آزادی کن!
پسر: قربون بابای آزاد اندیشم برم بابا یادته به خاطر
اون سیگاری که کشیدنم منو زدی خواسم بگم
از لج تو روزی یه دونه کشیدم تا حالا
پدر اخم هاش تو هم رفت و گفت : خفه شو احمق.....!
پدر کمربندشو در آورد وافتاد به جون پسر
پسر : بابا غلط کردم.............!
نزدیک غروب بود وقتی ازخونه بیرون زد یکی بهش چشمک زد
ستاره بود سرش رو از آسمون گرفت ولی دوباره خیره شد و با
خودش گفت چقدر زیبا آفریده شدی ستاره.... قدر خودتو میدونی؟!
سرکوبی دردناک است و زخم هایی بر روان می زند که درمانش دشوار است..فروید
منبع: جمله از فروید روانکاو و روانشناس / برگرفته ازسایت http://www.moj61.blogfa.com